هرچی که دلت میخواد

سرگرمی
آخرین نظرات
  • ۴ ارديبهشت ۹۳، ۲۱:۲۰ - .........33
    بد بود

۱۴۹ مطلب توسط «ایوب نژاداحمدی» ثبت شده است

وضعیت ایران در ادوار جام جهانی چگونه بود؟

ایوب نژاداحمدی | دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۴۷ ب.ظ

ما همچنان در مورد جام جهانی با شما صحبت می کنیم و پرواضح است که قبل از شروع سال جدید، ذهن مان گرفتار جام جهانی است.

می خواهیم از زوایای مختلف به این تورنمنت بزرگ و قابل احترام نگاه کنیم اما این مطلب را از دست ندهید. آنچه پیش روی شماست، گزارشی از وضعیت ایران در ادوار جام جهانی است. همان طور که می دانید این تورنمنت از سال 1930 استارت خورد و حالا کنکاش کرده ایم که هر دوره جام جهانی، در ایران چه می گذشت. با ما بیایید به دل تاریخ...

  • ایوب نژاداحمدی

درباره آقای خاص تلویزیون;عادل فردوسی پور

ایوب نژاداحمدی | يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ب.ظ

عادل فردوسی پور” گزارشگر ورزشی محبوب این روزهاست که بسیاری از ورزش دوستان، فوتبال را با او می شناسند و هر زمان که بحثی جنجالی از دنیای فوتبال مطرح می شود، پای او نیز در میان است و خواسته یا ناخواسته نام او نیز مطرح می شود.

  • ایوب نژاداحمدی

بیوگرافی کریم باقری_مردی که فیفا به او لقب زین الدین زیدان را داد!

ایوب نژاداحمدی | پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۴۷ ب.ظ

کریم باقری جزو فوتبالیست های مطرحی است که طرفداران بسیار زیادی دارد.

کریم باقری یکم اسفند سال 1352 در  تبریز به دنیا آمد. کریم، فوتبال را به شکل حرفه ای در جوانان " ایلام تبریز "ادامه داد.
 
سپس به تراکتور سازی پیوست و  در زمان خدمت سربازی به تهران آمد و پس از آن به پرسپولیس رفت. همان سال با پرسپولیس  قهرمان شد.

  • ایوب نژاداحمدی

تاریخچه ورزشگاه آزادی تهران

ایوب نژاداحمدی | دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۰۲ ب.ظ

ورزشگاه  آزادی تهران ورزشگاه ملی  ایران و بزرگترین ورزشگاه کشور است این ورزشگاه برای میزبانی بازی های آسیایی  1974 ساخته شد.
 
این ورزشگاه در حقیقت  بخشی از مجموعه ورزشی آزادی است که بازی های خانگی تیم ملی فوتبال ایران و دو تیم بزرگ پایتخت نشین استقلال و پرسپولیس در  این ورزشگاه برگزار می شود.
 
ورزشگاه آزادی تهران از نظر استانداردها و ضوابط  کنفدراسیون فوتبال آسیا دارای نمره A است.
  • ایوب نژاداحمدی

سال نو مبارک(1393)

ایوب نژاداحمدی | پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۶ ب.ظ
  • ایوب نژاداحمدی

حرکت و کوشش!

ایوب نژاداحمدی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۰۱ ب.ظ

    

آنها که حال حرکت و کوشش ندارند،
حرف برای گفتن بسیار دارند و می گویند این بزرگان استثنا بودند !
اگر این بزرگان نیز چنین می اندیشیدند هرگز استثنایی نمی شدند...
برای نتوانستن همیشه توجیهاتی هست...
انسان های بزرگ برای توانستن انگیزه ایجاد می کنند
اما
آدم های تنبل بسوی مرگ پیش می روند...

  • ایوب نژاداحمدی

پسرک شیطون و خدا!

ایوب نژاداحمدی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/matalebeziba/boyfan.matalebeziba.ir.jpg

کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه می‌خوام...
بابی پسر خیلی شری بود و همیشه اذیت می کرد...
مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو واسه تولدت بگیریم؟
بابی گفت: آره.
مامانش بهش گفت: برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
"دوستدار تو - بابی"
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی"
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمیده، واسه همین پاره اش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
"بابی"
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده، واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت، رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا...
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا، یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد...!
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا !!

مامانت پیش منه! اگه می خواهیش، واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
"بابی"

  • ایوب نژاداحمدی

روز مرگم...

ایوب نژاداحمدی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۵۱ ب.ظ



روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســت و خراب از مــی انــگور کنیـــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــرابـــش بدهید...
مست مست از همه جا حـال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلـی از حـــافـــظ

جای تلقـیـن به بالای سرم دف بــزنیــد
شاهدی رقص کند جمله شما کــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیــــد

روی قـبـرم بنویـسیـد وفـــادار برفــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــت

  • ایوب نژاداحمدی

زندگی یعنی...

ایوب نژاداحمدی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۵۰ ب.ظ

 

زندگی یعنی دیدن لبخند عزیزانی که دوستشان داریم.
زندگی یعنی شادی های بی دلیل و خنده های از ته دل.
زندگی یعنی خاطره های یواشکی که ثانیه ها لبخند را بر لبانمان جاری می سازد.
زندگی یعنی صدای قهقه کودکان،
یعنی دیدن طلوع هر صبح خورشید...
زندگی یعنی آرامش یعنی سادگی...
زندگی،
یعنی چای تازه دم مادر.

  • ایوب نژاداحمدی

اگر بدی نبود!

ایوب نژاداحمدی | يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۹ ب.ظ

       

چه کسی می گوید اگر بدی و گرفتاری نبود زیبایی های زندگی دو چندان می شد؟!
اگر بدی نبود، خوبی ها و زیبایی ها به چه شکل قابل درک بود وقتی که همه چیز هم سطح و تکراری می شد؟!
چگونه خدا را در قلب کسانی می دیدی که نور را در اعماق تاریکی ها به دل ها هدیه می بخشند؟!
چگونه دست های خدا را به واسطه دستانی لمس می کردی که در گرفتاری ها و مشکلات می بخشند؟!
چگونه محبت و مهربانی خداوند را در چشمانی می دیدی که در آرزوی خوشبختی برای دیگران به آسمان دوخته شده اند؟!
چگونه لذت بخشش، گذشت و امید را در زندگی حس می کردی وقتی دلیلی برای آن نمی دیدی؟!
آری!
اگر اینها نبود، چگونه حضور خدا را در کنارت احساس می کردی وقتی که می بیند، راه می رود و می خندد؟!





سحر دیدم درخت ارغوانی
کشیده سر به بام خسته جانی
به گوش ارغوان، آهسته گفتم
بهارت خوش که فکر دیگرانی
  • ایوب نژاداحمدی